«اصل ولايت فقيه»= رهبرپرستي=«شرك»
شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» = آرزوي آزادي از دست حكومت مطلقه
+ آرزوي نابودي فاشيسم
18 دي ۱۳۸۸ (مصادف با شهادت ميرزا تقي خان اميركبير)
شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، آرزوي مرگ كسي نيست، حتي آرزوي مرگ ديكتاتور هم نيست، بلكه آرزوي نابودي ديكتاتوريست، آرزوي پايان ظلم و ستم است (چه ستم-شاهي باشد و چه ستم-آخوندي، چه ديكتاتوري پرولتاريا باشد چه ديكتاتوري ملاتريا!)،
-
شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه! (5 دی ماه : تاسوعای سبز)
شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» آرزوي آزادي از دست حكومت مطلقه يك فرد ناقص بشريست كه هر انتقادي را با انتقام پاسخ ميدهد. با تعويض وجايگزيني «ولايت فقيه»، با جانشين كردن ولايت فقيه عادل به جاي ولايت فقيه ظالم، چيزي حل نميشود. سي سال تجربه «اصل ولايت فقيه»،اين را به ملت ايران نشان داده كه در عمل مهم نيست چه كسي را بر تخت سلطاني ولايت فقيه بنشانيد، به زودي آثار خودپرستي در او پديدار ميشود. «اصل ولايت فقيه» با آنهمه اختيارات و قدرت بلامنازع قانوني ولي فقيه، چه بخواهيم و چه نخواهيم، دير يا زود به ظهور فردي مستبد ميانجامد كه زمين را با آسمان در آميخته. او به زودي خود را خدايگان ميپندارد و به دنبال او رهبرپرستان و كاسهليسان و گماشتگاني راه ميافتند كه
«زيان كسان، از پي سود خويش
بجويند و دين اندرآرند پيش»
(فردوسي).
با اينهمه، در وجه اسلامياش، گناه پذيرش «اصل ولايت فقيه»، از اين هم فراتر است:
پذيرفتن «اصل ولايت فقيه»، در يك كلام، گناهي كبيره است چرا كه در تفسير اسلامياش همانگونه كه خواهيم ديد فرقي با «شرك» ندارد- و همانگونه كه همه مسلمانان ميدانند «شرك»، تنها گناهيست كه قرآن، آنرا نابخشودني دانسته.
پس «مرگ بر اصل ولايت فقيه» مساويست با «مرگ بر شرك!»
بنابراين «مرگ بر اصل ولايت فقيه» اسلاميترين شعار جنبش سبز است!
و معلوم نيست چگونه، برخي، بر اثر القاي رهبرپرستان مشرك، آنرا «غير اسلامي» ميپندارند!!
توضيحا:
شرك، در معناي سادهاش يعني «شريك قائل شدن» براي خداي يگانه.
ولايت مطلقه فقيه، با آنهمه اختيارات «قانوني» اصل ولايت فقيه، كه به هيچكس پاسخگو نيست، كم كم خود را خدايگان ميپندارد و به اسم نماينده خدا، دچار خود-بزرگ-بيني ميشود وبزرگترين ظلم و ستمهاي خود را نشانه مشيت و معصوميت خودش تلقي ميكند و بازيچه نفس خود ميشود (به بيان ديگر، رهبر خودكامه، خدايش نفس خودش است).
آيه قرآني كه «اصل ولايت فقيه» به آن استناد ميكند تحريف يك آيه ساده است و تبديل آن به يك قانون مهيب استبداي : «از خدا و پيامبر و اوليالامري از خودتان اطاعت كنيد»- نه تنها حكومت آخوندي، بلكه سلاطين اسلامي حكومت استبدادي خود را به استناد همين آيه توجيه كردهاند و ادعاي «اوليالامر»ي داشتهاند و خود را نماينده خدا و سايه خدا بر زمين دانستهاند (از آنجمله پاديشاهان صفوي كه دژخيمهاي آدمخوارشان مخالفان را زنده زنده ميخوردند). اما قرآن صراحت دارد كه خدا و پيامبر، «اوليالامر» را تعيين نميكند بلكه او برگزيده خود مردم است (منكم= از خودتان= نماينده خودتان و از جنس خودتان) و از اين نظر بيشتر به رئيس جمهوري شباهت دارد تا يك حاكم مستبد يا ولايت فقيه منصوب امام زمان! گذشته از اينها، واژه اوليالامر در عربي، ترجمه واژه فارسي «فرماندار» است و هرگز به معناي ولايت يك قشر خاص (ولايت آخوندي) يا يك روحاني (ولايت فقيه) نيست. اصولا در آغاز اسلام، قشري به نام روحاني و آخوند وجود خارجي نداشت. همه مسلمانان آن آيه مشهور قرآني را به ياد داشتند كه طبقه روحانيت را در دين يهود و مسيحيت محكوم كرده بود: هنگامي به اين روحانيون گفته ميشود كه مفسد فيالارض نباشيد و ظلم و ستم نكنيد ميگويند ما درستكاريم. بنابرين در آغاز كار، مسلمانان از اينكه آنها هم، مانند يهوديان و مسيحيان، يك طبقه روحاني يا آخوندي درست كنند پرهيز ميكردند و آنرا خلاف قرآن ميانگاشتند. ناگزير، روحانيون اوليه اسلام، خود را «دانشمند» (عالم) ميناميدند و داعيه حكومت نداشتند زيرا قرآن در همه جا از دانش و دانشمندان تعريف كرده بود. اصطلاح امروزه «آيت الله» (نشانه خدا) – در معناي خدايگان- كه بشري ناقص به بهانه اينكه نشانه خداست خود را سخنگوي خدا بپندارد، عين كفر است (در قرآن، همه طبيعت نشانه خداست، اما به اين دليل كه قرآن، سگ و زنبور را نشانه خدا {آيات الهي} و آيت الله دانسته، اين به اين معنا نيست كه سگ و رنبور بايد بر ما فرمان برانند!).
سيسال تجربه حكومت شرك و رهبرپرستي، به مردم ايران نشان داده چگونه همه چيز در چنين رژيمي، رنگ عوض ميكند و حتي معناي آزادي ميشود آزادي خزيدن به خرگاه رهبري براي ستايش او. براي آنان كه ديندارند هم، اسلام تبديل به پوستين وارونه ميشود:
در سراسر قرآن، بيش از چهارصد آيه بر ضد ظلم و ظالمون ومشركان است و فقط در يك آيه (فقط يك آيه) خطاب به پيامبر گفته شده كه بهتر است زنان پيامبر، سر و گردن بپوشانند. حالا بنگريد به جهان اسلام: زور و ظلم همه جا را فراگرفته، اما سيسال است حكومت اسلامي ولايت فقيه هزاران گشت و سركوب راه انداخته تا حجاب رعايت شود. ستم و ظلم همه جا را فراگرفته اما تا كمي پيش هيچكس جرئت اعتراض نداشت. روح دين جاي خود را به تظاهر داده. دروغ و چاپلوسي جاي راستي را گرفته در عوض، يك قشر خاص، به نان و نوا رسيده. ما نشان بارز اين شرك يا اسلامي را كه به گونه پوستين وارونه در آمده در همين روزها به عينه ديديم: رژيم در ماه محرم كه حتي كشتن گوسفندي حرام است، بيپروا، به كشتن زنان و مردان آرادايخواه پرداخت به اين بهانه كه هر كس كه ضد ولايت فقيه باشد، «گوساله بزغاله» است. زن و مرد را زدند، تجاوز كردند و كشتـند اما هيچ صداي اعتراضي از سوي «علماي اسلام» (به جز از سوي شادروان آيتالله منتظري و يارانش) برنخاست، در عوض همصدا با پيروان ولايت فرياد وااسلاما برداشتـند كه مردم در برابر صداي تيراندازي سوت و فرياد كشيدهاند! و … آيا اينها همان پوستين وارونه نيست؟ …
در اين تفكر بيمار و اهريمني، پندار بر آن است كه استبداد شاه، ستمشاهي بوده اما همان استبداد و حتي بدترش از سوي «ولايت فقيه» بايد همانند عدل الهي ستوده شود. در اين تفكر، نام شلاق خوردن مخالفان شاه، در زندان اوين، شكنجه است اما شلاق خوردن روزنامه نگاران در حكومت ولايت فقيه، «تعذير» است و نمونه عدالت «اصل ولايت فقيه» است!
سالها پيش، آيتالله طالقاني هشدار داده بود كه: استبداد ديني، بدترين نوع استبدادهاست. سيسال تجربه حكومت ديني در ايران، به همه نشان داده كه اصل «قانوني» ولايت فقيه، ريشه زهرآگينترين ميوههاي استبداد است.
از ديدگاهي فراديني، در حاليكه حكومت شاه، حكومتي بود بر پايه «اصل ديكتاتوري سلطنتي»، «اصل ولايت فقيه»، بنياد حكومتي فاشيستي است كه وحشتناكترين نوع ديكتاتوريهاست.
فاشيسم: در سادهترين شكل خود، فاشيسم، حكومت الوات سازمان يافته است زير پرچم يك پيشواي تام الاختيار(«پيشوا»، ترجمهاي ست از «فوهرر» Fuhrer – لقبي كه آلمانهاي نازي به هيـتـلر داده بودند). اين پيشوا، علاوه برفرماندهي بر پليس و ارتش داري سپاه ويژهاي ازفدائيان خود است كه برخي از كودكي تربيت و شستشوي مغزي شدهاند: پاسداران (در آلمان نازي: SSها)، سازمان مخوف اطلاعاتي سپاه (در آلمان نازي: گشتاپو)، بسيجيها (در آلمان نازي: storm-troopers) كه گاهي به صورت لباس شخصي ظاهر ميشوند (در آلمان نازي: پيرهن قهوهايها). آنها با غرب مخالفند (چون دمكراسي را منحط ميدانند). با شرق كمونيستي و چپ ها به شدت مخالفاند اما خود را طرفدار طبقات محروم نشان ميدهند (كلمه نازي مخفف ناسيونال-سوسياليسم است!) آنها جنگ را نعمت ميدانند و بر اين پندارند كه به زودي رهبري جهان را به عهده خواهند گرفت!! … در راه رهبر يا پيشوا، به تعصبات كور مردم دامن زده ميشود و فدائيان پيشوا، هر جنايتي را نشانه انقلابي بودن خود ميپندارند. دستگاه تبليغاتي فاشيستي، هر دروغي را هر قدر بزرگتر باشد بهتر ميداند و بزرگترين دشمن داخلي خود را دانشگاهياني ميانگارد كه به فاشيسم باور ندارند ….
اما «اصل ولايت فقيه»، در عمل نشان داده كه پيامدي بدتر از فاشيسم دارد: اين اصل، آش شله قلمكاريست ازتفكرات قرون وسطائي، آئينهاي جاهليت و تعصبات مكتبي همراه با فاشيسم آلماني. همانگونه كه سرمايهداري در جمهوري ولايت فقيه، نه يك سرمايهداري پيشرفته صنعتي بلكه سرمايهداري دلالي، حكومت بازار و تاراج معادن مليست …
پس
شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، آرزوي مرگ كسي نيست، حتي آرزوي مرگ ديكتاتور هم نيست، بلكه آرزوي نابودي فاشيسم، آئينهاي جاهليت و تعصبات مكتبي، حكومت بازار و تاراج معادن مليست …
هسته
18 دي ۱۳۸۸
__________________________________________________________________________
ولایت مطلقه فقیه، قلب و مغز استبداد!
اکبر گنجی
…. اصل اساسی تمامی گذارهای مسالمتآمیز به دموکراسی بدین قرار است: «میزهای مذاکره» محصول بسیج اجتماعی، نافرمانی مدنی و قدرتمند شدن مردم است. طرف مذاکره دموکراسیخواهان، بدترین و خونخوارترین آدمیاناند، نه فرشتگان بیگناه…..
جنبش سبز، جنبش گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر است. نگاه جنبش معطوف به این آرمان است. شکاف اصلی ایران، شکاف دیکتاتوریخواهی و دموکراسیخواهی است، نه شکاف دینداران و بیدینان، چپها و راستها، سکولارها و غیر سکولارها. هدف این جنبش دموکراتیزه کردن کل ساختار سیاسی و سراپای جامعه است. به همین دلیل، همه افراد معتقد به دموکراسی و حقوق بشر و مخالف حق «ویژه»، اعضای جنبش سبز هستند.ولایت مطلقه فقیه،چیزی جز استبداد و تمامت طلبی نیست. برای گذار به دموکراسی، باید به قلب و مغز استبداد حمله کرد. ولایت مطلقه فقیه، قلب و مغز رژیم خودکامه حاکم بر ایران است. تبدیل نزاع احمدینژاد و کاندیداهای رقیبش، به نزاع جنبش سبز با علی خامنهای، برنامهریزی چهرههای شاخص جنبش نبود و نیست.این خدمت و هدیه آیتالله خامنهای به جنبش سبز بود: اگر چه همه میدانستند که رهبر عریان است، اما این بار این خود رهبر بود که عریان بودن خود را با صدای بلند به گوش همگان رساند. این چنین بود که شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر دیکتاتور» جایگزین شعارهای علیه احمدینژاد شد. تغییر شعارها، «آخوندهای درباری» را برآشفته کرده و به مدعیات کاذب کشانده است. شعار بر علیه ولی فقیه را اهانت به مقدسات و محاربه قلمداد میکنند. آیتالله نوری همدانی خطاب به شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، محل نزاع را به خوبی به تصویر کشیده است:
«دشمنان انقلاب اسلامی امروزه ولايت فقيه را مورد حمله و هدف قرار دادهاند و سعی دارند با انقلاب مخملی ولی فقيه را بردارند. ولی فقيه رکن نگهدارنده انقلاب و ستون خيمه نظام است. حضور بیسابقه و خودجوش مردم در راهپیمایی ۹ دی، نشانگر محبوبیت فوقالعاده مقام معظم رهبری در میان قشرهای مختلف مردم است»[۱۱].
از این رو جنبش دموکراسیخواهی نه از راه تبعیت از «بیانات مقام معظم رهبری» که جنبش سبز را «فتنه»، «انقلاب مخملی» و محصول آمریکا و انگلیس و اسرائیل به شمار میآورد، بلکه در تقابل با دیکتاتوری مطلقه فقیه پیش خواهد رفت. جنبشهای دموکراسیخواهی از طریق مبارزات مسالمتآمیز اهداف خود را تعقیب میکنند. اما مبارزه مسالمتآمیز به معنای عدم انتقاد از دیکتاتور، قرار دادن دیکتاتور در حریم ممنوعه و عدم مطالبه تغییر او نیست.در تمامی گذارهای موفق به دموکراسی، مهمترین خواست مخالفان در میزهای مذاکره، برگزاری انتخابات آزاد بود. انتخابات رقابتی، منصفانه و آزاد، انتخاباتی است که اگر مخالفان در آن پیروز شوند، «انتقال قدرت» از زمامداران حاکم به مخالفان صورت خواهد گرفت: از دکلرک به ماندلا، از یاروزلسکی به لخ والسا، از پینوشه به مخالفان. آنان به دنبال انتخاباتی نبودند که در آن پیروز شوند، اما حاکم خودکامه، همچنان زمام امور را در دست داشته باشد.مردم شیلی در انتخابات آزادی شرکت کردند که پرسش اصلی این بود: آیا موافق ادامه زمامداری پینوشه هستید یا نه؟ پاسخ منفی مردم به این پرسش، به انتقال قدرت منتهی شد. هر نوع انتخاباتی (مانند ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، شوراهای شهر) که اصل ضد دموکراسی و معارض حقوق بشر ولایت مطلقه فقیه و مصداقش را باقی نگاه دارد، انتخابات «انتقال قدرت» و گذار به دموکراسی نیست.برای گذار به دموکراسی باید مردم و جامعه را قدرتمند کرد. اگر مردم قدرتمند شوند و موازنه قوا پدید آید، باز هم برگزاری انتخابات آزاد مهمترین مطالبه مخالفان خواهد بود. اما انتخابات آزادی که در صورت پیروزی مخالفان، انتقال قدرت صورت خواهد گرفت. پرسش آن انتخابات از مردم چنین خواهد بود:
«موافق یا مخالف دوام ولایت مطلقه فقیه هستید؟».
http://www.radiofarda.com/content/F7_Akbar_Ganji_Commentary_on_Iran_Green_Movement/1927086.html
______________________________________________________
۲۳ دی ۱۳۸۸, ساعت ۶:۱۶ بعد از ظهر |
آیت الله بیات زنجانی : اصل ولایت فقیه نه از اصول دین است و نه انکارش کفرآور
شبکه جنبش راه سبز (جرس): آیت الله بیات زنجانی در پاسخ به سئوال یکی از مقلدان تصریح کرد: اصل ولایت فقیه نه اصل دین است و نه انکارش کفرآور است.
به گزارش جرس، متن این پرسش و پاسخ به نقل از وبسایت رسمی آیت الله بیات زنجانی بدین شرح است:
با سلام محضر مرجع عالی قدر چندی پیش از طرف برخی شعار:» اصل ولایت فقیه جزو اصول دین است «شنیده شده بود وبه کرار هم شبکه های تلوزیونی پخش شد. آیا اصول دین جزو احکام ثانویه است؟آیا میتوان چیزی از آن کم ویا زیاد کرد؟آیا این شعار یک ساختار شکنی نیست؟از نظر اسلام چه حکمی درباره اینان باید در نظر گرفت؟وظیفه ما چیست؟
جواب: با سلام و تحیت ؛ اصل ولایت فقیه امری سیاسی و فقهی و مورد اختلاف بین فقیهان است و اگرچه به نظر صحیح می آید لیکن نه خودش اصل دین و نه انکارش کفرآور و فسق است. کسانی که غیر از این را می گویند نیز اهل بدعت بوده و از باب نهی از منکر باید آنان را طرد کرد و اگر عالمی نیز اینگونه حرف بزند، موجب سلب عدالتش می شود و پشت سر او نمی شود نماز خواند.
—> http://bayatzanjani.net/fa/faq/question-1062.html
______________________________________________________
- آیت الله العظمی سید صادق روحانی در پاسخ به گفته های حائری شیرازی(امام جمعه اسبق شیراز) که در شبکه خبر اعلام کرده بود:
-
ولی فقیه حتی اگر یزید هم باشد واجب الاطاعه است [!!]
گفت: اگر کسی چنین چیزی گفته باشد از حرف های خلاف شرع و از بینه فساد می باشد. وی ادامه داده حتی اگر ولی فقیه یک عمل خلاف شرع بنماید از ولایت فقیه منعزل میشود چه رسد به یزید بودن./ سید صادق روحانی از مراجع معتبر قم می باشد که سالها در قم به دلیل مخالفت هایش با آیت الله خمینی و… در حصر خانگی بسر می برده…