هسته‌هاي مقاومت ملي

يا مرگ يا آزادي

خدای «ضد ولايت فقيه!»

هشدار ایمنی به آنها که در خطر دستگیری اند

….  لطفا این توضیح را خطاب به آقای «بابک داد» خبرنگاری که جانش درخطر است و دیگرانی که وضعی مشابه او دارند منتشر کنید:

درمورد استفاده از موبایل این نکته را بدانند که حتی اگر موبایل خاموش هم باشد می توانند با کمک سیستم های شنود و نرم افزارهایی که دارند محل دارنده موبایل را پیدا کنند.

عموما فکر می کنند، اگر موبایلشان را خاموش کنند کسی نمی تواند به اطلاعات گوشی یا محل فرد پی ببرد، ولی اینطور نیست. پردازنده هایی که در موبایل ها هست با جریان هایی در حد «نانو آمپر» هم کار می کند. بنابراین، با ارسال کدهایی می توان فرستنده موبایل را فعال کرد و به اطلاعات گوشی و محل فیزیکی فرد پی ببرد. این همان اشتباهی است که آقای سحرخیز کرد. سیستم شنود «نوکیا» هم احتمالا مکانیسمی شبیه به این دارد. کسانی که به طور خاص تحت تعقیب هستند بیشتر در معرض این خطر قرار دارند. بهترین راه، بیرون آوردن باطری موبایل به همراه کارت، در زمانی است که از آن استفاده نمی شود.

http://www.peiknet.com/1388/07shahrivar/06/page/hoshdar.htm

___________________________________________

بابك داد
بابک داد روزنامه نگار و تحليلگر سياسي،اجتماعي مقيم ايران. بعد از كودتاي ننگين 23 خرداد88 زندگي خانوادگي در خفا و آوارگي را برگزيد تا با نوشتن و گفتن از حقانيت ملت دفاع كند

خدای «ضد ولايت فقيه!»

Monday، August 24، 2009

گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت «دل بکنيم!» و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی «ماکت کوچکی» از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا» منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری عصر روز جمعه خبردار شدم خط موبايلم لو رفته. سه چهارساعت قبل از مصاحبه با…  سيامک دهقانپور بود که فهميدم تلفنم لو رفته و بالتبع جای ما هم رديابی شده است و خطر دستگيری نزديک شده.

من آدم مذهبی نيستم، اما به سبک خودم بنده خدای خوب و بامرامی هستم: «که در اين نزديکی است، لای اين شب بوها، پای آن کاج بلند…» من عميقا» به کمکها و لطفهای اين خدای «ضد ولايت فقيه!» باور دارم. به لطفهايش به بندگان مخلص،به خدمتگزاران خلق، و به حق گويان و حق طلبان «باور» دارم. خدايی که انعکاس زيبايی اش نه در چهره جبارانه احمد خاتمی و جنتی، بلکه در نگاه آسمانی ندا آقاسلطان است. بگذريم. خدای من «شرکی بنام ولايت مطلقه فقيه» را قبول ندارد و گير بدجور شيادانی افتاده است!

جمعه شب بعد از تعيين قرار مصاحبه با voa، فردی تلفن کرد و با عجله گفت:«آقاجون رديابی شدی،سريع فرار کن!» و بلافاصله قطع کرد.اين شخص تلفن جديدم را چطور پيدا کرده؟ اين تهديد بود يا هشدار دلسوزانه؟ دشمن بود يا دوستی ناشناس؟ اين شماره جديد، فقط دست سه نفر بود که مطمئن بودند! طرف حتی نگذاشت من حرفی بزنم،و فقط هشدارش را داد و قطع کرد! از پنجشنبه در خانه يک دوست قديمی مهمان بوديم و تازه از ملاقات «پدرام» برگشته بودم. يک دنيا بی رمق و خسته بودم. ديدم به ريسکش نمی ارزد! به خانواده گفتم «سريع بريم!» اين يعنی خطر در فاصله ١٠ دقيقه ای ماست! و «حضرات!» سر می رسند! پس «احتياط واجب» به قول علماء اين بود که زودتر برويم. با اينکه خانواده های ما تازه با همديگر صميمی شده بودند، اما بايد سريع می رفتيم و ناگهان «دل می کنديم!» اين شصت،هفتاد روزه، «دل کندن ناگهانی» بخشی از عادت ما شده است! گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت «دل بکنيم!» و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی «ماکت کوچکی» از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا» منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری.

هرجور دل کندنی، دل آدم را به درد می آورد، اما دل دردکشيده ات را بزرگ می کند. آزاده و بی دلبستگی و وسيع و غنی می شوی! حافظ بزرگ می گويد:«غلام همت آنم که زير چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است!» ما هنوز به آن مراحل بالای دل کندن از هرچه رنگ تعلق دارد، نرسيده ايم! اما اعتراف می کنم از اينکه خانواده ام شب ٢٣خرداد از خانه کوچک ولی آراممان دل کندند، يا از اينکه پسرم بعد از ماهها به قول بچه ها «خرخونی» از کنکور دل کند و خانواده ام بارها و بارها از همه آنچه دوست داشته و دارند، بزرگوارانه دل کنده اند، به آنها رشک ميبرم. حتی بچه ها،خيلی بزرگ و غنی شده اند. ميزبان مهربانمان، دست به قرآن برد که از زير آن عبورمان دهد، لحظه ای چشمانش را بست و لای قرآن را باز کرد و استخاره ای گرفت. صفحه ای باز شد که ابروهايش را جهاند بالا! واقعا» متحير شد؛آياتی بود که معانی عجيبی داشت.
درباره لحظه تصميم بزرگ «ابراهيم جوان» بود که وارد بتخانه شد و همه بتها را شکست،الا يک بت تا مردم،حقيقت را از او بشنوند،البته اگر بتواند سخنی بگويد…! و خدا به ابراهيم جوان وعده داد:«آسوده باش که ما حافظ و پشتيبان توئيم!» راستش با شنيدن اين نشانه ها، پشتم تير کشيد و خشکم زد. چشم دوستم که آدم اهل دلی هست،نمناک شد. «نشانه» اميدبخشی بود. آيا من (اين من ناچيز) قابل شده ام بتهايی را بشکنم؟ و آيا خدا پشتيبانم است؟ آيا ديگر جای نگرانی هست؟ به شوخی و جدی گفتم:«ولی مشکل اون بت بزرگه ها! از ما گفتن بود!» گفت:«خيالم راحت راحت شد. تقدير نيست که دستشان به تو برسد!» و سفارش کرد:«بعدا» سر فرصت به معناهای ضمنی اين آيه ها فکر کن!» خداحافظی کرديم و رفتيم. چرخی درشهر زديم و يک خط موبايل ديگر خريدم. اما «خط لو رفته» را روشن نگهداشتم، چون دو نفر قرار بود تلفن کنند. ساعت ١١ شب بود و ما مجددا» بی خانمان شده بوديم و فقط يک ساعت به شروع برنامه «تفسير خبر» باقی مانده بود.يادم آمد جای امنی در يک طرف ديگر شهر سراغ دارم که می توانيم امشب را در آنجا سر کنيم. شماره تلفن جديدم را برای تماس به سيامک دهقانپور ايميل کردم. نيم ساعت مانده به برنامه، شخصی به همان خط لورفته تلفن کرد. خيلی عصبی بود. گفت:« داريم ميايم خدمتتون. ديدی بالاخره گرفتيمت! نزديکتونيم! بلاهايی رو…. سر خودت و… مياريم! ديگه توی مشتمون هستی مادر…! امشب مهمون مايی!» گفتم:«آخه اون بزرگترات بهت ياد ندادن چه جوری بايد يه مهمون رو به بارگاه ولی فقيه دعوت کنی؟ اين چه جور دعوت کردنه بی ادب؟»مکالمه را قطع کردم و سيم کارت را شکستم! مصاحبه ام را کنار اتوبان کرج، مشرف به شهرک آپادانا انجام دادم. خيلی خسته بودم. اواخر مصاحبه از غيرت مردم شهرک آپادانا تمجيد کردم و از الله اکبری که شب قبل برای چهلمين روز شهادت «سهراب اعرابی» عزيز سر داده بودند. شهرک آپادانا از اتوبان پيدا بود. چند پنجره باز شد و چند خانواده، از آرامش خود «دل کندند» و فرياد زدند: «الله اکبر». ماندن بيشتر ريسک بود.راه افتاديم به سمت ديگر شهر و بدنبال جايی برای زندگی. زندگيی که هر لحظه اش،آماده ايم برای دستگيری،برای وداع و برای «دل کندن»! زندگی ما در طول اين هفتاد روز «کوچ سبز»، برای يک شب ديگر «تمديد» شد! و يک برگ ديگر،بر «سند انکار قدرت امنيتی» نظام افزوده شد!ما به دعای خير مردم و به لطف خدا اتکا کرده ايم و رسم «دل کندن» را در اين هفتاد روز کوچ سبزمان بارها تمرين کرده ايم. پس از من بپذيريد که اگر اهل «دل کندن» باشيد، به قول سهراب سپهری: «زندگی، رسم خوشايندی است!» و «مرگ پايان کبوتر نيست!» کافی است با تمرين روزانه «دل کندن» تلاش کنيم آزاده زندگی کنيم و به وقتش،آزاده بميريم.

_________________________________

Friday، August 21، 2009

«جماعت بمن چه؟» را آگاه و همراه كنيم !

«آقاي…» دارد ميرود خانه، كه اتفاقي مي افتد وسط يك تظاهرات و درگيري! راهش را كج مي كند كه پليسها او را با مردم «اشتباه!» نگيرند. اسمش و رسمش «بمن چه؟» است! پس او را «آقاي بمن چه؟» صدا مي كنيم كه قرار است امروز،اتفاق بسيار مهمي را تجربه كند. او كاري به كار مردم ندارد و هرچه مي گويند تقلب شده،كودتا شده، كشتار شده … مي گويد:«خب قبول دارم! اما بمن چه؟ من دنبال يه لقمه نون بي دردسرم و از باتوم و زندان هم مي ترسم! وگرنه ميدونم چي داره ميشه!» دلش از سنگ نيست، با ديدن فيلم كشتارها يا شكنجه ها غمگين مي شود،اما راستش مي ترسد! ترس يك واقعيت است و خيليها از خيلي چيزها مي ترسند. آقاي «بمن چه؟» اهل تظاهرات و باتوم خوردن نيست و با اينكه مي بيند مردم توسط بسيج و پليس باتوم مي خورند، اما به خودش دلداري ميدهد كه «بالاخره يه طوري ميشه! چرا من برم وسط؟ اصلا» بمن چه؟» او سعي مي كند از «مهلكه» فرار كند. زني زير مشت و لگد بسيجيها جيغ ميزند:«بيشرفا! من خواهرتونم!نزنيد!» چند جوان مي ريزند و بسيجيها را فراري مي دهند و زن نجات پيدا ميكند. آقاي «بمن چه؟» در دلش ذوق مي كند اما جلو نمي رود. فقط زير لب مي گويد:«جان! بنازم به غيرتتون!» يك لباس شخصي كنارش ايستاده و همين يك جمله را كه مي شنود، يقه او را مي چسبد و دوستان بسيجي اش را صدا ميزند! مي ريزند سر «آقاي بمن چه؟» و بدجوري كتكش مي زنند. يكي مي گويد:«ببريدش توي ون! از اول تو نخش بودم! رهبر اين مادر…ها همينه!» بدجور باتومش مي زنند.«آقاي بمن چه؟» هرچه خواهش و تمنا مي كند، باتومهاي بيشتري بر سر و بدنش فرود مي آيد.از بين چكمه مأموران، ملتمسانه به جمعيت اطراف نگاه مي كند.باتومي به سرش مي خورد. چشمانش تار مي شود. مي بيند همه مردم اطراف شبيه خود او شده اند! همه را «جماعت بمن چه؟» مي بيند! از بي تفاوتي هاي قبلي خودش متنفر مي شود و آرزو مي كند كسي به كمكش بيايد اما«اين جهان كوه است و فعل ما ندا!». او را كشان كشان به سمت ون مي برند! با نوميدي در دل مي گويد: «يعني كسي نيست كمكم كند؟» اين ماجرا را همين ديشب از زبان يك شخص حقيقي در تهران شنيده ام. انتهاي ماجرايش را فعلا» نمي گويم تا كمي فكر كنيم! فكر كنيم كه چندبار گفته ايم: «بمن چه؟» و بعد ببينيم چطور و چگونه «تاوان بي تفاوتي» خود را داده ايم؟كمي فكر كنيم به يادمان خواهد آمد. هر وقت ظلمي ديده ايم و بي تفاوت رد شده ايم و خودمان را كنار كشيده ايم،يعني گفته ايم:«بمن چه؟» بعد از مدتي سر خودمان يا عزيزانمان بلايي آمده كه جريمه آن بي تفاوتي بوده است! ترديد نكنيد، اين رسم روزگار است و ردخور ندارد! حالا اخبار جنايتها و شكنجه ها و تجاوزهاي هولناك را مي بينيم و حتي ناراحت مي شويم، اما خودمان را توجيه مي كنيم: «از من يك نفر كه كاري بر نمياد! خدا خودش تقاص اينا رو مي گيره به حق امام…!» بعد مي رويم پي ادامه زندگي عاديمان! اين يعني «دلم سوخت ولي خب بمن چه؟» بعد روزي خودمان يا عزيزانمان، مورد ظلم همين حاكمان ظالم قرار مي گيريم و در دل آرزو مي كنيم اي كاش همه دنيا به كمك ما برخيزند و حق ما را بگيرند و بي تفاوت نباشند! اما مي بينيم ديگران هم مثل خود ما، جزو «جماعت بمن چه؟» هستند! اينطور هيچ تغييري در وضع و سرنوشت ما رخ نمي دهد. مي پرسيد خب چه بايد بكنيم؟ رمز خروج از اين طاعون بي تفاوتي چيست؟ خودتان بهتر مي دانيد. بايد مردمي را كه مخالف ظلم و ستم هستند، اما اهل راهپيمايي هم نيستند،آگاه و روشن كنيم و از آنان بخواهيم از «جماعت بمن چه؟» فاصله بگيرند و بي تفاوت نباشند. در كارهاي جمعي بي خطر شركت كنند و نسبت به سرنوشت ستمديدگان شكنجه ها و تجاوزها بي تفاوت نباشند. اگر اهل خطر حضور در تظاهرات نيستند، روشهاي بي خطر نافرماني مدني را انجام بدهند. روشهايي مثل الله اكبرهاي شبانه، يا «بيرون كشيدن پول از بانكها و تبديل پول به دلار» كه قبلا» شرحش را نوشته ام و يكي از همين كارهاي جمعي ولي بي خطر و «بسيار مؤثر» است. تلاش كنيم هر كدام ٣ نفر از اطرافيانمان را از «جماعت بمن چه؟» جدا سازيم و قطره قطره آنها را به «اقيانوس همه با هم ملت» پيوند بزنيم. اين افراد بي تفاوت را همراه همان مردمي كنيم كه رمز پيروزي يعني «وحدت» را دريافته اند و در آن روز،«همه با هم» يكدل شدند و ريختند و «آقاي بمن چه؟» را از دست لباس شخصيها نجات دادند و براي نجات او، به عنوان يك هموطن باتوم هم خوردند و هرگز نگفتند:«بمن چه؟» حالا زخم سر و بدن آقاي «بمن چه سابق!» بهتر شده و ترسش هم از باتوم ريخته است! او ديشب از لاي پنجره اتاقش در يك مجموعه آپارتماني بزرگ، همزمان با مصاحبه تلويزيوني احمدي نژاد،سر بيرون كرد و با ساير مردم همصدا شد و شعار «مرگ بر ديكتاتور!» سر داد. ساعتي مهمانش بودم تا همسايه اش ايايد!(همسايه او يك قرباني و شاهد است كه براي ديدنش در تهرانم!) برادر آن قرباني گفت چنين همسايه اي داريم كه زخمي و بستري است. بجاي انتظار براي رسيدن فرد مورد نظرم،رفتم به عيادت «آقاي بمن چه؟»! او ميخواهد فردا شنبه هم با «همه» باشد. خيلي مصمم بنظر ميرسد. ميخواهد پول و پس اندازش را از بانك بيرون بكشد و تمام آن را دلار و يورو بخرد. وقت خداحافظي خيلي محكم گفت:«ديگر هرگز و هيچوقت نخواهم گفت بمن چه؟» شما چطور؟

فرصت نوشتن،روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
تماس

مراقب تزویرهای اینترنتی و ایمیلهای متقلبانه باشید.
دوستان و مخاطبان عزیز!
دولت کودتا با تقلب و جعل40میلیون رأی ملت بر سر کار آمده و اساس آن بر جعل و حقه و فریبکاری است. به شدت مراقب ایمیلهایی که ممکن است با نام من بگیرید، باشید. من چندین بار در روزهای اخیر و ماههای اخیر، با نام خودم، ایمیل های حاوی مثبتات یا منفیات، شعر یا داستان یا تقاضا و حتی تهدید و ناسزا و تصاویر مستهجن(!) دریافت کرده ام! من چند ایمیل اکانت دارم اما یادتان باشد، ایمیل انحصاری من برای «نامه نگاری» فقط این ایمیل است.
babakdad@hotmail.com
و از ایمیلهای دیگرم ( مگر آنکه قبلا» از آن اکانت برای شما به عنوان گیرنده نامه داده باشم و برایتان آشنا باشد و در لیست ایمیلهایتان به نام من ثبت شده باشد) به هیچ عنوان برای نامه نگاری برای اشخاص جدید و دوستان تازه استفاده نمی کنم. به غیر آن به ایمیلهای مشابه و شبیه اطمینان نکنید. ضمنا» من نظرات یا درخواستهایم را صرفا» از طریق همین وبلاگ منتشر می کنم.
پس مراقب باشید به دام مأموران امنیتی، اختلاف افکنان خناس و یا کلاهبرداران و سوئ استفاده کنندگان جاعل دولتی و غیردولتی نیفتید.هر کجا جای تعجب یا تحقیق دیدید، صحت یا سقم مطلب را با تطبیق نوشته هایم دراین وبلاگ بررسی فرمایید. یا با ایمیل بالا مکاتبه کنید.Babakdad@hotmail.com

08/24/2009 Posted by | 15- از همه جا ... | بیان دیدگاه

دیوارنویسی سبز

دیوار نویسی ها برای روز قدس سبز

http://asemandailynews.com/?p=11558

DSC02102-1

DSC02107-1

DSC02141-1

ghods

ghods_1106-1

ghods_1106 (2)-1

ghods_1106 (3)-1

ghods_1106 (4)-1

ghods_1106 (5)-1

ghods_1106 (6)-1

ghods_1106 (7)

ghods_1106 (9)

ghods_1106 (10)-1

ghods_1106 (12)-1

ghods_1106 (13)-1

ghods_1106 (15)-1

ghods_1106 (16)-1

ghods_1106 (19)

ghods_1106 (21)

ghods_1106 (21)-1
ghods_1106 (29)-1

ghods_1106 (32)-1

______________________________________

گزارش ویژه «موج سبز آزادی» از دیوارنویسی سبزها علیه کودتای انتخاباتی

2:29 صبح دوشنبه، 2 شهریور 1388

http://www.mowjcamp.com/article/id/21362

حکومت نمی‌شنود، با دیوار درد دل می‌کنیم

بعید است کسی در این دو ماه در خیابان‌های تهران یا شهرهای دیگر ایران قدم زده باشد و حداقل یک یا چند نمونه از دیوارنویسی‌های معترضان به کودتای انتخاباتی را ندیده باشد. به خصوص در برخی مناطق تهران، به هر گوشه که نگاه کنیم، نمونه‌هایی از دیوارنویسی‌های سبز را می‌بینیم که در بسیاری از آنها نیز جلوه‌های بی‌نظیری از خلاقیت به چشم می‌خورد. گزارش‌گونه‌ای خواندنی و دیدنی برای مخاطبان عزیز «موج سبز آزادی» تهیه شده که دیدنش را به طور ویژه توصیه می‌کنیم.

متن و تصاویر این گزارش با سفارش ما و توسط نویسندگان فعال و خلاق وبلاگ «دیوارنویسی» تهیه شده که جا دارد از آنها به طور ویژه تشکر کنیم. نسخه پی دی اف این گزارش دیدنی هم که حاوی همین متن و تصاویر است، از آدرس زیر قابل دریافت است:

نسخه PDF این گزارش (لینک جایگزین برای دانلود)

و اما مشروح گزارش «درد دل با دیوار» را که با سبکی خاص و بدیع تهیه شده است، ببینید:

نه دیوار مردم، نه حرفای تند. این، اولین قانون بود. کسی نباید از دست‌مون شاکی می‌شد. آخه دیوار که جای نوشتن نیست، جای پیچک و این چیزای رونده‌ است، جای نقاشی‌های خوشگل مشگل، مثل این

البته با یه دونه «موسوی» روی یکی از گل‌برگ‌ها. ۱۰ تیر بود. گوش‌ها‌شون رو گرفته بودند، صدا نمی‌رسید… تو فکر این بودیم که با دیوار حرف بزنیم، من و پنج‌هزار نفر دیگه. ولی من روی نیم‌کت مدرسه هم نمی‌نوشتم. یه اسپری خریدم، ۱۵۰۰ تومن. با «V» شروع کردم. یه «V» ی سبز نوشتم، کنار «موسوی» ، مثل بچه‌ای که دست‌ش رو می‌ده به بابا.

نوشتن‌اش خیلی راحته

همون شب اول، یه اسپری خالی کردم. دلم حسابی خنک شد. یه آقاهه گفت: پسر، دیگه تموم شد… خب، کی فکر می‌کنه با یه شعار، قراره دنیا عوض بشه. من نه سواد مقاله نوشتن دارم، نه شعر، نه سیاسی‌ام که بخوام افشاگری کنم… اما نوشتن که بلدم. خبرها همش بد اند، دردناک اند… ولی نوشتن، آرومم می‌کنه. پیش خودم می‌گم، امشب هم یه کاری کردم، ساکت نبودم. من هنوز امیدوارم.

خیلی امید رو دوست دارم. هی می‌نویسم‌ش.

اما نمی‌دونم چرا «امید»م گاهی اشک می‌ریزه. خب، راستش ته دلم یه کم غصه هست. یه کم؟ نه، خیلی هست. وقتی غصه داریم، چرا بگیم نداریم، چرا دروغ می‌گیم؟

همیشه هم یه بهانه‌ای هست. ببین چی می‌گه: اطاعت از احمدی‌نژاد، اطاعت از خداست.

چه انتظاری داری که مردم نگند: بتی خود را خدا خوانده است.

توحید دیگه یکتایی خدا نیست. توحید، بندگی بنده‌ایی در بند

نکنه اصول دین عوض شده

صداقت داشته باش

بگو

دیگه چرا دروغ می‌گی. ببین ما چی‌ می‌گیم، تو چی می‌گی

مگه هی نمی‌گفت

پس این رای من چی شد؟

رای ما رنگ سبز صداقت است

رای سبز ما رنگ سیاه تو نبود

دروغ می‌گی، تو رای نیاوردی

یه دفعه بگو

خودت رو خلاص کن. بگو خمینی هم اغتشاش‌گر بود، خلاص… خب فکر کنم نوبت منم شده دیگه، نه؟ …تق توق،… نزن برادر!

مردی زمزمه کرد: به نام خدا، دو رکعت تجاوز می‌کنم قربت الی الله

اگه منم بودم توی این بی‌دادگستری

اعتراف می‌کردم به صاف بودن زمین.

آقای بی‌سواد ببین از نظر فقهی چی می‌گن: اعترافات فاقد وجاهت قانونی و شرعی است.

مرگ بر این دولت مردم فریب.

اما فکر را نمی‌توان در بند کرد.

چه کسی می‌تواند من را خاموش کند، جز گلوله، جز فشنگ. که سهراب رو هم این طوری خاموش کردی.

به خاطر چی کشتی‌شون؟ چون فهمیده بودن دروغ‌گویی. چون می‌خواستن موسوی، رئیس جمهورشون باشه.

چون دست‌بند سبز بسته بودن.

به این شکوفه نگاه کن، بعد از نماز جمعه توی پارک لاله دیدمش .

اگه اینو پر پر کنی، مثل ندا، اون غنچه‌ها، بقیه رو می‌خوای چی کار کنی؟

«از خدا طلب مرگ نمی‌کنید که این همه جوان را به قبرستان فرستاده‌اید؟». آقا شما مسوولید!

می‌گه: «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، مگه اصل نظام، مردم نیستند؟ « به نام دین، هر کاری می‌کنی. دروغ می‌گی، جانماز هم آب می‌کشی؟

همش دروغ

مامان، چرا اینجا نوشتن «دروغ»؟ چی بگه مامان. دختر کوچولو، یه کم صبر کن تو هم می‌فهمی. شاید تو به جای «دروغ» نوشتی «صداقت».

نمی‌دونم بنویسیم «دروغ» یا بنویسیم «صداقت». اول می‌نوشتم «صداقت»، ولی… فکر می‌کنی کروبی باید از «عطوفت اسلامی» می‌گفت یا «تجاوز»؟ فقط امیدوارم آینده ما مثل انقلاب نشه و به خشونت کشیده نشه. در هر صورت، آینده مال ماست.

البته با وجود اینا، نمی‌شه چیزی بهتر از این ماشین داغون برای آینده‌ متصور شد.. اما حق گرفتنی ست.

و ما ایستاده‌ایم.

امید تنها راه پیروزی.

08/24/2009 Posted by | 10- تصاوير | بیان دیدگاه

27 شهریور : قدس سبز!

مردم چرا نشستین، ایران شده فلسطین

دولت كودتا- استعفا استعفا!

از جان خود گذشتم، با خون خود نوشتم: يا مرگ يا آزادي!

حكومت فاشيستي! – تو دولت ما نيستي!

مرگ بر حكومت فاشيستي!

https://i0.wp.com/photos-c.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-snc1/hs158.snc1/5896_122779656294_112218736294_2505178_392674_n.jpg

مهدی کروبی: «شما در روز قدس نیز بار دیگر قدرت مردم را خواهید دید و متوجه می‏شوید که مردم از چه فکر و اندیشه‏ای حمایت می‏کنند، زیرا مردم به قول شما خودشان می‏فهمند و درباره آنچه روی داده است داوری می‏کنند. این فشارهایی که بر فعالان سیاسی و دانشگاهی وارد می‏شود نشان‏دهنده ضعف است و ما در برابر این فشارها ایستادگی می‏کنیم و مصمم و با اراده به راه خود ادامه می‏دهیم.»

http://mowjcamp.25u.com/article/id/24096

_______________________________________________

جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۸۸

محسن سازگارا :

با توجه به اينکه آخرين جمعه ماه رمضان، 27 شهريور روز قدس است، آقای کروبی، دلاور جنبش سبز، اعلاميه دادند که ما اين روز به خيابانها ميرويم تا قدرتمان را نشان دهيم، بايد از امروز برنامه ريزی کنيم / به آنها ميگوييم که شما هم به خيابان بياييد تا ببينيم شما چند نفريد، ما چند نفريم ….   حضور ميليونی ما طومار آنها را در هم خواهد پيچيد!

در روز قدس در تمامی کشور به صورت ميليونی و در مسيرهايی که خود حکومت هم اعلام ميکند راهپيمايی خواهيم کرد در آرامش و رژيم کودتا هم همه طرفدارانش را بياورد، ما آنها را هم امان ميدهيم، بياييند که ببينيم که چند نفرند که ادعای 24 ميليون نفرشان را بياورند در خيابان/ يک نکته به عنوان اخطار به دست اندرکاران حکومت کودتا ميگويم : اگر دست به خشونت بر عليه راهپيمايان آرام جنبش سبز بزنند ولو يک دستگيری ساده با توجه به اعلام جنگ و جناياتی که بر عليه ملّت در طی چند وقت گذشته کرده اند، حتی با اينکه ما مبارزه بدون خشونت ميخواهيم امّا آنگاه نميتوانند جلوی خشم ملّت را بگيرند و تمام مراکز استراتژيک حکومت و آنهای که به ملّت ظلم کردند و جنايت کردند مانند راديو-تلويزيون، استانداری ها، دادستانی ها، مراکز سپاه و بسيج در امان نخواهند بود / پس آنها در روز قدس همين مراکز را محافظت کنند و برای تظاهر کنندگان سبز مشکل ايجاد نکنند که آنگاه جلوی اين ملّت را نميتوانند بگيرند …

____________________________________________

http://faith.mihanblog.com/post/49

___________________________________________________________

همان زمان كه بسيجي‌ها و سپاه سرگرم رژه روز قدس‌اند،

فرصتي مناسب است تا مردم و مبارزين آزاديحواه همه شهر را اشغال كنند!

https://i0.wp.com/blog.cleancutmedia.com/wp-content/uploads/2009/07/iran-election-protest-images.jpg

از آغاز جنبش مردمي، كودتاگراني كه لاف گزاف از 25 ميليون رأي مي‌زده‌اند، نتوانسته‌اند براي نمونه، حتي يك تظاهرات فاشيستي از هواداران خود را به راه بيندازند.  مردم آزادايخواه ايران، داغ اين راهپيمائي‌هاي ساختگي را به دل كور مشركان  رهبرپرست نهاده‌اند. خود اين قضيه دليلي‌ست بر تقلب هنگفت انتخاباتي و از اين ناكامي، پيشواي مشركان به خود مي‌پيچد و خون خونش را مي‌خورد؛ بويژه پس از آن تظاهرات 5 ميليوني سبزها بر عليه كودتاچي‌ها در همان آغاز كار و در برابر دوربين‌هاي صدها خبرنگار جهان. علت ناتواني رژيم فاشيستي بسيار ساده است: هميشه راه‌پيمائي‌هاي فرمايشي ‌رژيم  تشكيل مي‌شده از سپاهيان و بسيجي‌ها و ديگر مزدوران استبداد كه با خانواده‌شان بايد نقش مردم عادي را بازي كنند. اما در زمان جنبش و قيام مردم، اين نيروها مشغول سركوب تظاهرات مردمي و شكنجه و آزار آزاديخواهان  بودند و نمي‌‌شد همزمان به ايفاي نقش دروغين آدم‌نمائي بپردازند!

اينك در آستانه روز قدس، يكبار ديگر، فاشيست‌هاي كودتاچي‌ با زور و ضرب، همه نيروهاي سپاه، بسيج و گزمه‌هاي مزدور خود را دارند گروه گروه به تهران مي‌آورند  تا نقش مردم و هواداران كودتا و طرفداران نظام ظلم رابازي كنند.  خبرنگارهاي خارجي را هم براي تماشاي اين معركه قدرت‌نمائي به ايران دعوت شده‌اند. كودتاچي‌ها و پيشوا اميدوارند، با اين راهپيمائي‌ فرمايشي، مشروعيت و آبروئي براي خود دست و پا كنند.

براي خنثا كردن اين توطئه لازم است همه مردم، از پير و جوان در سراسر شهر بيرون بيايند و همة خيابان‌ها را اشغال كنند و نه فقط مسير‌هاي راه‌پيمائي را.

روزي كه همه مردم موج در موج به شهر بريزند، روز مرگ رژيم است.

امروز هر ايراني يك هستة مقاومت، يك ستاد خبري و رهبر جنبش است. همه را خبر كنيم و شهر را با شعارهاي خود پر كنيم!

از خزر تا خليج هميشگي فارس، امواج سبز آزادي و استقلال در همه ميدان‌هاي شهر، همه كوچه و خيابان‌ها، همه محله‌ها، …

ما بيشماريم! روزي كه همگان به شهر بريزيم روز مرگ رژيم است!

https://i0.wp.com/photos.upi.com/slideshow/lbox/7fde73e7609b51f372a47d2bd2caa99e/IRAN-ELECTION.jpg

ما پيروزيم! خدا با ماست!

حكومت نظامي نمي‌تواند در برابر ميليون‌ها مردم آزاده بايستد!

رژيم دچار فرسايش و ريزش شده! حاكمان به هذيان گوئي افتاده‌اند!

به كودتاچيان فرصت ندهيم!

دولت كودتا- استعفا استعفا!

از جان خود گذشتم، با خون خود نوشتم: يا مرگ يا آزادي!

حكومت فاشيستي! – تو دولت ما نيستي!

مرگ بر حكومت فاشيستي!

اين دستور كار همه هسته‌هاي مقاومت است.

___________________________________________________________

روز قدس را به روز عزای رژیم کودتاچی تبدیل کنیم

نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران
روز قدس را به روز عزای رژیم کودتاچی تبدیل کنیم
اینکه قراره در روز قدس (۲۷ شهریور) چه اتفاقی بیفته؟ تمام مسئولین نظام رو به فکــــــر فرو برده
اینکه چنــــد نفـــــــر در راهپیمایی قدس شرکت میکنند؟
ایـنکه چــــــــــه کســــــــانی شـرکت میکنـند؟
اینکه توی اون راهپیمایی قراره چه شعارهایی داده بشه ؟ یا بهتر بگیم اینکه قراره صدای کدوم شعارها بیشتـــــــر باشه؟
قراره شعار مرگ بر آمریکا غالب باشه یا مرگ بر دیکتاتــــــور؟
مرگ بر انگلیس یا مرگ بر روسیـــــــــه؟
یا شعار زندانــــــی سیاســــی آزاد باید گردد؟
یا آزادی اندیشـــــه با دیــکتاتـــــور نمیشـــه؟
و و و
بچه های سبز ایران میشه به جرات گفت که این روز یعنی ۲۷ شهریـــــــــــــــور میتونه روزی بشه که در تــــــــــــــاریخ ایران نوشته بشه و در تقویمهـــــای سال آینــــــده از این روز به نام روز ایــــــــــــــــــــران سبـــــــــــــــــــز و آزاد یاد کرد
اما شــــــــــــــــــــــــــــــــرط داره
به شرطی که هرکی دم از آزادی و آزادگـــــــــــی میزنه و خواهان پس گــــرفتن رای و کشــــــــورش هست کوتاهی نکنه و در این راهپیمایی شرکت کنه
فکر نکنیم شرط سختی باشه چون این ملت سبز ما ثابت کردند که همیشه در صحنه هستند و از چیزی نمیتــــــــــــــرسند
پس برای اینکه خـــــــون خواهـــــــــران و برادران شهیــــــــــــــــد این ملت پایمال نشه و روح آنها هم شاد باشه همه در این روز به صحنه بیاییم
فرصت داریم تا در این مورد اطلاع رسانی کنیم و از همه بخوایم در این روز به ما بپیوندند
حـــالا از هر طریــق که فکـــر میکنید کمک کنید تا این خبــــــر پخـش بشــه
کوتاهی نکنید عزیزان
دیگر برای آزادی قدس تظاهرات نمی کنیم، برای آزادی خودمان تظاهرات می کنیم. برای رساندن صدای برادر و خواهری که مورد تجاوز قرار گرفتند، برای کسانی که شکنجه شدند، برای کسانی که به شهادت رسیدند و مخفیانه به خاک سپرده شدند.
اگه ایرانی هستی اطلاع رسانی کن
باید روز قدس را به روز عزای رژیم کودتاچی تبدیل کنیم!

http://asemandailynews.com/?p=11188

______________________________________________

شما را قسم میدهم به باتومهایی که 18 تیر بر سر آن مادر پیر در مقابل بانک سپه میدان انقلاب فرود آمد، به لگدهایی که آن پدر در خیابان آزادی خورد، به اهانتهایی که به آن خواهر گردید،.. به سنگهایی که آن برادر خورد..

تهرانیان را روز قدس نباید در خانه بنشینند .

دوستان هرکس به خود قول دهد تا روز قدس هر روز 10 نفر را باخبر کند. از همین الان شروع کن!

http://iraniansabz.blogsky.com

_______________________________________


با حضور میلیونی در راهپیمایی سبز روز قدس و نماز سبز عید فطر – جنبش را با اقتدار به دانشجویان تحویل دهیم

در این ایام همه ما کم و بیش به نقاط ضعف و قدرت جنبش و نقاط ضعف و قوت کودتاگران واقف شده ایم . برکناری رفسنجانی از امامت جمعه تهران بیان صریحی بود از جانب اقتدارگرایان برای معرفی نقاط ضعف و آسیب پذیرشان . متاسفانه پس از نماز جمعه تاریخی که سبزها برپا کردند بنا به دلایل متعدد – از تشکیک و ایجاد چند دستگی توسط عوامل کودتا میان سبزها گرفته تا سکوت سران جنبش و نبود رسانه برای هماهنگ کردن بدنه مردمی جنبش سبزها – امکان تکرار نماز جمعه توسط سبزها دیگر میسر نشد که صدالبته باید برای جبران این کمبودها و بسیج مردم برای تکرار هفتگی حضور اعتراضی در نماز جمعه راهکارهایی شدنی اندیشید. با اتمام ماه رمضان و رسیدن مهرماه – ترس بازگشایی دانشگاه و شکل گیری اعتراضات سراسری کودتاگران را وادار با اندیشیدن ترفندها و راه حل ها کرده که خبر آنرا کم و بیش میشنویم . دانشگاه در ایران بدلیل ساختار روشنفکری و نفوذ در سراسر ایران محکمترین پشتوانه جنبش سبز دموکراسی خواهی مردم جهت رسیدن به آرزوهای صد ساله شان در رسیدن به دموکراسی و عدالت بوده وهست. اما قبل از بازگشایی دانشگاهها – دو برنامه با مجوز وجود دارد که جنبش برای ایجاد موج دوم و کوبنده اعتراضی باید تمام تلاش خود را جهت بسیج تمام نیروها و قدرت نمایی در برابر کودتاگران در این دو مراسم بکار بندد. هنوز اتفاقی نیفتاده عوامل کودتا با ایجاد تردیدهایی مانند «از شرکت ما در روز قدس و نماز عید فطر بهره برداری خواهد شد و …» سعی در جلوگیری از حضور سبزها و خاموشی جنبش دارند . ما ایمان داریم که بیشماریم و اگر با تمام قوا که میلیونها نفر میشود در هر مراسمی از جمله راهپیمایی ضد خشونت روز قدس یا نماز عید فطر شرکت کنیم – میتوانیم ضمن رساند صدای خود به گوش کودتاگران مراسم را بدست گرفته و با غالب کردن شعارهایمان قدرت خود را به گوش کودتاگران برسانیم . مطمئن باشید که در صورت حضور میلیونی نه تنها شمار ما با شمار موافقان کودتا جمع بسته نخواهد شد – بلکه برعکس قطره حامیان کودتا در دریای سبزهای دموکراسی خواه محو خواهد گردید . فقط لازم به یادآوریست که در نبود رسانه – هرروز و به هر طریق باید تا بیست و چند روز باقیمانده فراخوان شرکت در مراسم های شهر گردی شاد نیمه رمضان – راهپیمایی ضد خشونت روز قدس و نماز سبز عید فطر در مصلی تهران به گوش هموطنانمان در سراسر ایران عزیز برسانیم …..

http://yekiazhame.blogspot.com/2009/08/blog-post_23.html

_________________________

بايد از هر فرصتي استفاده كنيم—>روز قدس

الان هيچ راهپيمايي رو نبايد بذاريم بدون حضور سبزها انجام شه….

بچه ها داريم انقلاب مي كنيم.الان ديگه حساب ما جدا از حساب حكومت.از فرصت ها استفاد كنيد.ديگه كسي نميتونه ما را جا بزنه جاي طرفداراي حكومت ديگه از اين مرحله گذشتيم اگر ميخوايم كمتر صدمه ببينيم بايد از اين راهپيمايي ها استفاده كنيم….

يادمون نره كه بايد از هر فرصتي استفاده كنيم.راهپيمايي روز قدس حتي فرصتيه كه اعتراضمون نشون بديم كه اوضاع خومدمون بدتره چرا بايد سنگ فلسطين رو به سينه بزنيم…

http://ohaaamm.blogspot.com/2009/08/blog-post_23.html

______________________________

تمام  این مدت بازی دست تو بود . تمام کارت هات رو بازی کردی. بازداشت ها, شکنجه ها, اعترافات, تهمت ها و… .

همه ی اینها چه فایده ای برات داشت ؟

حالا نوبت ماست . یکی یکی کارت هامون رو بازی می کنیم . اما کارت های ما  مثل کارت های تو نیست, کارت های ما هیچ وقت تموم نمی شه .

کارت های ما همین اولیش شما رو به وحشت انداخت . رسم 20 ساله تون رو کنسل کرد ( شبهای قدر مرقد خمینی ) .

کارت بعدی هم تو راهه . کارت بعدی اما روز قدسِ .

روزی که براتو می شه روز وحشت . بعدش هم دانشگاه ها باز می شه بعدش هم روز دانشجو بعدش هم … می بینی ما چقدر کارت داریم . کارت های ما به اندازه تمام مردم ایرانه . تو چی ؟ تو چی داری ؟ تا حالا به این فکر کردی ؟

http://masiresabz.blogsky.com/1388/06/13/post-25

______________________

از اعتراض می ترسند، از نماز جمعه می ترسند، از شب احیاء می ترسند، از روز قدس می ترسند، از محرم می ترسند، از 22 بهمن می ترسند، هر جا که مردم باشند می ترسند. حکومتی که همه چیزش بر پایه ترس باشد دیری نمی پاید.

http://bineghab.wordpress.com

_________________________


08/24/2009 Posted by | 01- پيام‌هاي مقاومت, 22944538 | ۱ دیدگاه